پارمین و آروینپارمین و آروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

دوقلوهای ما پارمین و آروین نازنین

پانزده ماهگی

  گاهی سکوت علامت رضایت نیست شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض.       دوقلوها از 22 فروردین دیگه مهد کودکی شدن یه مهد نسبتا خوب و تمیز که مربیاش خیلی مهربون هستن دیگه یه کمی با خیال راحتتر میرم سرکار هرچند که بردن و آوردنشون سخته . خلاصه فعلا دیگه کابوس پرستارگرفتن و وجود یه آدم غریبه تو خونه تموم شد .تا ببینیم خدا برای فرداهامون چی میخواد.                     اینم کیف دوقلوها که هرروز میان وعده هاشون رو با یه دست لباس تمیز توش می‌ذاریم        ...
27 ارديبهشت 1393

روز مادر

پارسال اینموقع ها بود که آرزو میکردم یه چند لحظه ای فقط برم تا سر کوچه و یه هوایی بخورم  فقط در همین حد ولی اونم نمیشد دوقلوهافقط بیست روز اول خوب بودن بعد کولیک هردوشون که خیلی هم شدیدبود شروع شد .کولیک و غیرهمسان بودنشون باعث شده بود تفاوت های زیادی باهم داشته باشن توی خوردن و خوابیدن بخصوص خیلی متفاوت بودن و بخاطر همین هم نگهداریشون خیلی سخت بود مثلا آروین اصلا شیر نمیخورد و پارمین هم اصلا خواب نداشت نه تو ننو نه روی پا هیچ جور نمیتونستیم بخوابونیمش بعضی وقتا توبغلم میخوابیدوقتی هم میخوابیدباید توبغل من میموند تا بیدار بشه منم از ترس این که بیدار نشه بچه تو بغل مینشستم روی مبل و دیگه هیچ کار دیگه ای هم نمیتونستم انجام بدم  برای...
13 ارديبهشت 1393

چهارده ماهگی و دومین عید نوروز دوقلوها

در پرتو الطاف ایزد منان  نوروز فرخنده برروزگار خرمتان مبارک  و بهار شوق انگیز بر قامت  سبز وجودتان شکوفه باران باد   امسال یه عیدی خیلی خوب گرفتم اونم از پارمین نانازی  روز اول  عید درست تو سیزده ماهگی پارمین شروع کرد به راه رفتن البته همرا با نانای کردن یعنی راه میره دستاشو هم میچرخونه      این هم اولین کفش دوقلوها که از خیابون بهار خریدیم  اینم از پارمین که رفته یه جای دنج نشسته و مشغول خوردن مقواست یعنی بشدت علاقه به خوردن کاغذ و مقوا داره            ...
2 ارديبهشت 1393
1